رفتن به خواستگاری برای عمو حسین
سلام نی نی های عزیز نمی دونم شما ها هم تا به حال برای عمو هاتون خواستگارای رفتید یا نه ؟ من برای اولین همراه با مامانم بابابزرگم ومامان بزرگم عمو حسین عمه زهاا وعمو محمد زن عمو رفتیم به یک مهمونی که تا حالا اونجا نرفته بوم این طوری که تو صحبت بزرگترها شنیدم رفته بودیم برای عمو حسین خواستگاری ......
خلاصه من اونجا خیلی شلوغی کردم همه اش می رفتم سراغ چایی که انجا بود یاسراغ میوه ها مامانم حسابی عاصی کرده بوم اخرش هی منو می گرفتند دوباره از نو شروع می کردم حسابی کاسه کوزه اونه هارو به هم زدم شما بگید اخه همه چیز برای من جدید بود فکر کنم عمو حسین هی به من نگاه می کرد می خندید اون خانمی که اونجا نشسته بود مثل اینکه شد زنعموی جدیدم .......................إإإإ
همه خوشحال سوار ماشین شدیم اومدیم خونه
عموحسین مبارکت باشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی